کدخبر: ۳٤۳۵۹
۰۸ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۵۸
چاپ

ازدواج یعنی؛ سپردن دل به دل ديگری، رد پریشانی در عین بی تابی!

بیرجندرسا-«ازدواج» يعني پيدا کردن و تعيين اهداف، پشت در گذاشتن پريشاني، يعني نگاه‌هاي افتخارآميز، سپردن دل به دلي ديگر، يعني لب‌هاي خندان، غافلگير کردنش با هديه کوچک، غم‌خوار هم بودن، يعني بي‌تاب شدن‌ها، دست در دست هم راه رفتن‌ها، نظاره کردن او وقتي آرام در خواب است و با فاصله‌هاي معين نفس می‌کشد.

ازدواج یعنی؛ سپردن دل به دل ديگری، رد پریشانی در عین بی تابی!

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا به نقل ازطنین یاس: چند سالی است در اخبار رسانه‌ها و آمار مسئولین مي‌شنويم و مي‌خوانيم و در افواه به چشم مي‌بينيم که آمار ازدواج سال به سال روندي نزولي و هشدارد هنده در پیش‌گرفته و در طرف مقابل، آمار جدايي ها و طلاق زوج‌ها در مسیری نااميد کننده، افزايشي خطرناک و غیر قابل‌ قبول را نشان مي‌دهد. چه شرايطي طي سال‌هاي اخير بر جامعه گذشته يا اوضاع اجتماعي، فرهنگی، اقتصادي جامعه به کدام سو رفته که چنین وضع تأسف باری را شاهدیم؟!
اکنون اين اتفاق ناميمون و نحس علاوه بر شهرهاي بزرگ، به مرور جوامع کوچک‌تر را نيز گرفتار کرده و ناگفته هویداست که در صورت پيش رفتن شرايط به این شکل و عدم برقراری تمهیدات و تدبیر مناسب، اميدي بر بهبود آن نيست.
اين نوشته بر آن است تا گريزي بزند به يکي از مواردي که می‌تواند از عوامل مؤثر و تعیین‌کننده در نوسان نرخ ازدواج باشد و آن عامل ناپیدا اما مؤثر‌ «مسئولیت‌پذیری!» است.
ادای حق مسئوليت و مسئوليت‌پذيري يکي از نشانه‌های انسان‌هاي متعهد است. آدم‌هايي که کيفيت حضور و تلاششان هميشه بالاتر از سطح عادي جامعه است. انسان‌های دارای تعهد مسئوليتي را که بر عهده می‌گیرند، تمام و کمال انجام می‌دهند. تأثیر نبودنشان واضح بوده و بودن‌شان نشانه‌اي روشن و مثبت بر پیشروی امور است.
يکي از شرايط اصلي پيشرفت يک جامعه، داشتن نيروهاي کارآمد، متعهد، مسئولیت‌پذیر و شايق به حل مسائل و پیشبرد امور است. این افراد موتور محرک يک جامعه به سمت اهداف متعالی ترسیم ‌شده اند.
بنابر آنچه در سطور قبل گفته شد، می توان نتیجه گرفت يکي از تبعات اصلي عدم ثبات و وجود نابساماني‌هاي مديريت نشده در حوزه فرهنگ، اجتماع و اقتصاد، شانه خالي کردن اعضاي جامعه از هرگونه مسئوليت است.
تمرد کنندگان از ازدواج نمی پذیرند بدون تسلط بر شرایط موجود مسئولیتی را بپذیرند که از مدیرت آن ناتوان هستند.
از طرفي نبايد یک ‌طرفه قضاوت کرد، راحت‌طلبي هم می‌تواند يک عامل اصلي اين موضوع باشد. واقعیت تلخ است، اما دوست نداريم خودمان را درگير کاري سخت و مسئولیت پذیر کنيم و عواقبش را هم بپذيريم. همه‌چیز را در اصطلاح «کنسروي» می‌خواهیم. يعني يک خط مشخص باشد با نتايج معين بر مقدمات معين که احتمال شکست نداشته باشد... این امر هم نشدنی است!
پايين آمدن نرخ و بالا رفتن سن ازدواج را می‌توانیم در جورچین مبهم دلايل کاهش ازدواج قرار دهيم تا شرايط حاضر جامعه را درک کنيم.
* دغدغه های  دست و پا گیر خانواده پسر و دختر
آقایی که در سن ازدواج است، هزینه‌های بالای شروع یک زندگی مشترک، رسم و رسوم دست و پاگیر و بی‌انتها، نداشتن شغل مناسب و بالطبع درآمد خوب، نداشتن منزل شخصی و البته بالا بودن اجاره‌ بها به‌ ویژه در شهرهای بزرگ را از جمله دلایل خودداری از ازدواج اعلام می‌دارد. درحالی‌که بعضی مسائل ناگفته هم هست که نمی‌گوید: او از بر عهده گرفتن مسئولیت یک خانواده می‌گریزد، دلش می‌خواهد آمد و رفت‌هایش با خودش باشد، حوصله بچه‌داری ندارد، نمی‌تواند از جمع دوستان عذبش جدا شود یا رابطه‌اش را کم کند، شب‌نشینی‌های ولنگارانه اش دچار مشکل می‌شود، از سوء تفاهم‌ها و اختلافات زندگی مشترک می‌ترسد.
آن‌ طرف قضیه را هم نگاهی بیندازیم، پدر و مادری که فرزند دختر دارند برای پذیرفتن شخصی به‌ عنوان داماد خانواده، هزار شرط دارند، از شیربها و مهریه‌های سنگین گرفته تا این‌که آقا داماد باید سربازی رفته و منزل داشته باشد، شغلش آبرومند و حقوقش مکفی باشد، خانواده دوست و اصل و نسب دار و... این سیاهه را می‌توان ادامه داد. والدین هم حق‌دارند، لقمه را از دهان خود گرفته و در دهان فرزندشان گذاشته‌اند، برای خاطر عزیزش شب‌ها بیدار مانده‌اند، عمر به پایش ریخته‌اند، هزینه‌های فراوانی برای درس‌ و مشقش کرده‌اند، خون ‌دل‌ها خورده‌اند، اشک‌ها ریخته‌اند تا اکنون دخترشان، مایه انبساط خاطر و افتخارشان است. نمی‌خواهند بعد از این همه ‌سال و با هزینه‌های گزافی که برای بزرگ شدن دخترشان پرداخته‌اند، او را به همین راحتی و بدون تضمین آینده‌ای آرام و خوشبخت برایش، از دست بدهند.
ما از پذيرفتن مسئوليت يک خانواده سر باز مي‌زنيم، به بهانه‌ها و توجيه‌هاي مختلف که علي‌الظاهر درست مي‌نمايد، اما در واقع می‌توان آن را پوچ انگاشت و ناديده گرفت. وضعيت بد اقتصادي، اوضاع نابسامان اجتماعي، شرايط بي‌ثبات سياسي، تجمل‌گرايي، هزينه‌هاي بالاي زندگي، نداشتن توان پرداخت اجاره خانه، نداشتن شغل مناسب، پايين بودن درآمدها و... بسياري از اين دست دلايل که از اکثريت آن‌ها را می‌توان با اندکی ساده گیری، گذشت.
در عوض می‌توان با قناعت، گذشت، صبوري، تلاش و پشتکار، تقسيم وظايف و توزيع بي‌حساب مهرباني و مهرباني و مهرباني و با گفتگو و از دغدغه‌ها گفتن، که با تمسک آن به مي‌توان يک زندگي آرام و خوشبخت همراه با لبخند داشت.
بی‌گمان اين ادعاي گزافي است که دو نفر در تمام موارد هم‌عقيده بوده و هيچ نقطه اختلافي بين‌شان نباشد. در يک کلام: محال است... اما گفتن و شنيدن و فکر کردن و پيدا کردن راه‌هاي رسيدن به تفاهم يک «لذت تمام ناشدني» دارد. حتي در سخت‌ترين مسائل که دوطرف بر مواضع شان پاي مي‌فشرند، باز هم می‌توان با گفتگو و تعامل دوطرفه اختلاف را بررسي کرد و به نتيجه‌‌اي رسيد که هیچ‌کدام احساس شکست يا زيان نکند.
* ازدواج یعنی؛ کسب تمام احساسات زیبا و لطیف 
بياييد تصور کنيم: وقتي صبح منزل را به قصد کار و کسب درآمد ترک مي‌کنيم، مي‌دانيم دو چشم، دعاي خيرش را بدرقه‌مان مي‌کند، مي‌دانيم دو ديده نگران و در انتظار بازگشت ما است. این‌که دلي براي ما بتپد، این‌که هر وقت از همه خسته شديم، يکي هست که ما را دلداري بدهد، اگر کسي ناراحتمان کرد، آغوش منتظري را داريم که به آن پناه ببريم. وقتي غمي داريم، مي‌توانيم سر بر شانه‌اي بگذاريم و بگرييم و و و... تمام اين‌ها احساسات لطيف و زيبايي است.
«ازدواج» يعني پيدا کردن و تعيين اهداف، رهايي از سردرگمي، پشت در گذاشتن پريشاني و... يعني چشم‌هاي نگران، يعني نگاه‌هاي افتخارآميز، بوي خوش غذا، شستن بشقا‌ب‌ها، يعني موهاي شانه خورده، استشمام عطر موهاي دلبر، سپردن دل به دلي ديگر، يعني لب‌هاي خندان، ايثار، فداکاري، گذشت، شفقت، غافلگير کردنش با يک هديه کوچک، حتي يک گل. غم‌خوار هم بودن، به يادهم بودن در دوري‌ها، تلاش براي برآوردن نيازهاي همديگر، يعني بي‌تاب شدن‌ها، دست در دست هم راه رفتن‌ها، نظاره کردن او وقتي آرام در خواب است و با فاصله‌هاي معين نفس می‌کشد.
چنان‌که سهراب سپهري مي‌سرايد:
کار ما نیست شناسایی «راز» گل سرخ
کار ما شاید این است
که در «افسون» گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح‌ها وقتی خورشید، درمی‌آید متولد بشویم
هیجان‌ها را پرواز دهیم
روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای «هستی»...

 

 

نظرات

نظرات شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.